محمدم سلام
بیوفای من
سلام
خیلی امروز خرابم
امروز استاد گفت
لازم نیست بری کرمان
من که تمام مشکلات این مدت رو
فقط به عشق اون روز تحمل کرده بودم
و رو هوا زندگی میکردم
حالا آخرین فرصت رو هم از دست دادم
لعنت به تو لعنتی
که منو این طوری اسیر کردی
لعنت به تو
تو بی وفاترین آدمی هستی که دیدم
دوست دارم
فراموشت کنم
کاش میشد
آخه عزیزکم
من چه گناهی کردم
سهم من این نبود
این نبود
نمیخوام
دست از سرم بردار